تاريخ : | | نویسنده : حاج حمید ضیاءیزدی

ای که هر دم دم ز مولا می زنی

هی به سینه سنگ او را می زنی

ادعای شیعه بودن ساده است

کو کسی که شیعه ای دلداه است

شیعه یعنی با تمام جان و پوست

محو گشتن در کمال ذات دوست

شیعه خود را وقف مولا می کند

در نداری ها مدارا می کند

شیعه سختی را تحمل می کند

مشکلی دارد توسل می کند

شیعه خود را می سپارد دست یار

تا بماند در امان در روزگار

شیعه راضی به رضای خالق است

شیعه بی قال و غش است و صادق است

شیعه بیت المال را باشد امین

مثل مولایش امیرالمومنین

مدعی ، مانند مولا مرد باش

مردم خود را دوای درد باش

دیده بگشا و ببین اطراف را

دل مده مهمانی اشراف را

با فقیران و یتیمان یار باش

حرف کمتر گوی و مرد کار باش

شیعه باش و شیعگی را پیشه کن

لحظه ای بنشین به خود اندیشه کن

با زبان و فعل بودن شیعه باش

راه را بشناس بعداً شیعه باش

گرچه مثل او شدن باشد محال

قطره ای اندک شو از بحر کمال

از علی درس سبک بالی بگیر

با علی باش و علی واری بمیر

دل تهی کن از حضور غیر دوست

چون که دل تنها سرای عشق اوست

دل سرای صحبت از اغیار نیست

هر که دم زد از علی عمار نیست

خویش را پابند این دنیا نکن

خنده بر لبخند این دنیا نکن

مال دنیا بی وفایی می کند

شیعه را اهل گدایی می کند

شیعه تا شد محو دنیا کور شد

از مقام شیعه بودن دور شد

شیعه ای که کور باشد شیعه نیست

از امامش دور باشد شیعه نیست

شیعه یعنی سربلندی در جهان

شیعه یعنی افتخار هر زمان

شیعه یعنی عشق بازی با علی

شیعه یعنی لا ولی الا علی

شیعه را از تیغ دشمن باک نیست

شیعه نسبت به ولی شکاک نیست

گر شود صد بار با شمشیر تیز

عضو عضوش قطعه قطعه ریز ریز

باز لبها را زهم وا می کند

عاشقانه مدح مولا می کند

همچونان کودک که با مادر خوش است

همچونان بلبل که با گل سرخوش است

شیعه هر دم می پرد در بام او

عشق بازی می کند با نام او

شیعه یعنی مالک و عمارها

میثم تمارها بر دارها

شیعه یعنی حُجرِ بی سر روی خاک

شیعه یعنی یا علی روحی فداک

می دهد سر را که گردد سر بلند

این برایش هست شیرین تر ز قند

شیعه سر را گر دهد در راه یار

پس نمی گیرد دگر از کردگار

شیعه یعنی کشته ی راه حسین

یاوران پاک و آگاه حسین

شیعه یعنی بی شک و چون و چرا

گوش جان دادن به حرف مقتدا

در طریق او قدم برداشتن

جای پای مقتدا بگذاشتن

شیعه شیطان را هراسان می کند

پیروی از امر قرآن می کند

شیعه با هرکس که عهدی بسته است

عهد خود را لحظه ای نشکسته است

شیعه می جوید کمال خویش را

از ولی پرسد سئوال خویش را

شیعه می بیند همیشه چاه را

می شناسد راه از بی راه را

شیعه جانی دارد آن هم مال دوست

می برد هر جا که خاطرخواه اوست

شیعه یعنی عشق و ایمان و عمل

سر سپردن ، شهد أحلی من عسل

شیعه می گوید که خون پیکرم

باد تقدیم و فدای رهبرم

شیعه دارد امتحانی در تنور

تا بیابد خویش را مجذوب نور

امتحانی تا بیابد خویش را

دور سازد از خودش تشویش را

تا شناساند به دنیا شیعه چیست

فرق بین شیعه و نا شیعه چیست

شیعه معنای دقیقش کربلاست

شیعه با کرب و بلا نام آشناست

آنکه بیعت کرد در خم غدیر

باز باید پا نهد در این مسیر

شیعه یعنی از منا تا کربلا

پله پله تا ملاقات خدا

هر کسی شد لایق دیدار دوست

می شود در زندگانی یار دوست

هر که می خواهد ببیند روی یار

لیک باید پا نهد در کوی یار

باید از دل برکند این ننگ را

لذت دنیای رنگا رنگ را

حر اگر حر شد دلیلش غیرت است

گفتن لبیک بر این دعوت است

گفتن لبیک کاری ساده نیست

ترس دارد آنکسی که آزاده نیست

مرد اهل درد می خواهد حسین

ساده گویم مرد می خواهد حسین

مرد میدانی حسینی وار باش

شک نکن در دین خود بیدار باش

مرد میدانی نمازت را بخوان

دین خود را بی سر و بی ته ندان

پایه ی دین خدا یعنی نماز

حاصل کرب و بلا یعنی نماز

می دهی بر باد اصل کار را

می زنی بر سینه سنگ یار را ؟

خویش را از دیگران دانی جدا

شیعه می باشی ولی در ادعا

می زنی هی طعنه ها بر این و آن

می کنی غیبت ز عیب دیگران

خویش را نهی از گنه کن ای عزیز

آبروی دیگران را هی نریز

نیستی در کسب و کار خود دقیق

کسب و کارت شبهه دارد ای رفیق

هست ناموست در انظار گناه

غیرتت کو ای رفیق نیمه راه

عشق یعنی عفت یاس علی

غیرت چشمان عباس علی

گرچه او را با عمود آهنین

کرد دشمن واژگون از صدر زین

باز چشمانش به سوی خیمه بود

رو به سوی آبروی خیمه بود

آبروی خیمه ها یعنی حجاب

خواهر مظلومه ی او در نقاب

آبروی خیمه یعنی زینبین

عفت ناموس مولایش حسین

گرچه افتادست او را هر دو دست

غیرت عباس ما را کشته است

خواهرش زینب اسیر درد شد

همسفر با فرقه ای نامرد شد

گرچه پا در عرصه ی ماتم نهاد

محرمانش را اگر از دست داد

خستگی را ارزشی قائل نشد

لحظه ای از عفتش غافل نشد

کربلا نوری است فوق نورها

گرچه تاریک است چشم کورها

کور را حظّی از این دیدار نیست

شیعه ای که کور شد هشیار نیست

می شود شمشیر در دست یزید

تیغ بر مولای خود خواهد کشید

کربلا الگوی مردان خداست

مدرس ایمان و تقوا و وفاست

کودک و پیر و جوانش ارزشند

کل مردان وزنانش ارزشند

حاصل آن خون پاک شیعه است

کربلا زین رو ملاک شیعه است

شیعه در راه ولایت جاری است

در رگ او خون غیرت جاری است

شیعه تمرین شهادت می کند

از امام خود حمایت می کند

شیعه باشد روز و شب در شور و شین

سینه ای دارد پر از عشق حسین

شیعه محتاج دعای فاطمه است

جان فدای بچه های فاطمه است

هست مشتاق سرای زینبش

می کند جان را فدای زینبش

شیعه سرباز سپاه زینب است

جان فدای بارگاه زینب است

شیعه یعنی مرغ آزاد و رها

گه مدینه می رود گه کربلا

شیعه هرگز تن نداده زیر ننگ

یک پرش سرخ است و یک پر سبز رنگ

بال سرخش مکتب خون خداست

شیعه سربردار راه کربلاست

عشق عاشورا سعیدش می کند

در مسیر حق شهیدش می کند

بال سبزش انتظار منتظر

تا که باز آید مرادش از سفر

روز و شب ها بی قراری می کند

در فراق یار زاری می کند

می کند تاریخ را هر دم مرور

می شود آماده ی وقت ظهور

شیعه یعنی جمعه ها چشم انتظار

تا بیابد خویش را در بند یار

شیعه یعنی آرزو یعنی امید

شک ندارد ، حتماً او خواهد رسید

شیعه تا دارد دو بال خویش را

عاقبت بیند کمال خویش را

سروده حاج حمید ضیاءیزدی (مسافر)



ادامه مطلب
<
موضوع : | بازدید : 37
برچسب ها : علی,امام,اول,اسدلله,ولی,الله,حجت,الله,وصی,الرسول,عدالت,عدل,حیدر,مرتضی,یا,علی,مددی,شیعه,تشیع,علوی,