تاريخ : | | نویسنده : حاج حمید ضیاءیزدی


او کیست ؟ در مدحش خدا لولاک می گفت
در درک او آیات ما ادراک می گفت
حتی خدا از قبل خلقت نام او را
بهر تیمن روی آب و خاک می گفت
او کیست ؟ قبل از خلق دنیا بوده حتی
قبل از ستون عرش اعلا بوده حتی
حق بوده ، او بوده ، نبوده هیچ چیزی
او با خدا تنهای تنها بوده حتی  
یعنی خدا ما را ز نورش آفریده است
از نور او بر جان آدم دم دمیده است
وقتی خدا از سر نامش پرده برداشت
در عرش جبرائیل پیراهن دریده است
او کیست ؟ او در درک این دنیا نگنجد
در ظرف کم مقدار ما دریا نگنجد
جز درک زهرا و محمد یا خود او
فهم مقاماتش به عقل ما نگنجد  
نوح نبی را منجی و هادی علی بود
آرام جانش در غم و شادی علی بود
اصلاً بدون اذن او طوفان نمی شد
یا بعد طوفان پیک آزادی علی بود
او بود ابراهیم را نور هدایت
او کرد آتش را برایش سرد و راحت
او داد فرمانی به چاقو تا نبرد
او داد ابراهیم را روح و بشارت
او داد هاجر را نجات از تشنه کامی
او بود اسماعیل را همواره حامی
او داد اسحاق نبی را هم به ساره
او داد ابراهیم را حکم امامی
او کرد یوسف را برون از چاه ظلمت
او کرد آزادش ز زندان و اسارت
او کرد یوسف را عزیز مصر، آری
او داد یوسف را مقام و جاه و شوکت
او بود نور طور در وادی ایمن
او داد موسی را نجات از دست دشمن
او چون عصا در دست موسی اژدها کرد
او بود در دریا برایش راه روشن
او بود آرامش برای قلب مریم
آرامش جان بود عیسی را به هر دم
او بود یار و یاور کل رسولان
از ابتدا تا انتها در نسل آدم  
عیسی بن مریم کمترین شاگرد او بود
جبریل چون پروانه هر دم گرد او بود
موسی بن عمران تا کمیتش لنگ می شد
ناد علی در طور سینا ورد او بود
اما تجلی یافت در دوران احمد
تا اینکه باشد حامی و یار محمد
تا اینکه باشد وارث علم و کتابش
تا اینکه بعد از او وصی اش بوده باشد
انگار او با نور احمد یک وجودند
انگار از اول بدون هم نبودند
از نسل او نسل محمد گشت جاری
نسلی که در عالم سفیران شهودند
نسلی که آیات کتاب الله هستند
از کنه اسرار خدا آگاه هستند
نسلی که در بنیانشان نور الهی است
اینگونه آنان هادیان راه هستند
وقتی علی عشقی به جز قرآن ندارد
دنیا برایش ارزشی چندان ندارد
وقتی که زهرا نیست این دنیای تاریک
دیگر برایش فرق با زندان ندارد
اما من از دنیای خود ، دل گرم دارم
وقتی تنی فربه  ، دو دستی نرم دارم
وقتی به چشمم زرق و برق مال دنیاست
از وصله ی نعلین مولا شرم دارم
سروده ی حاج حمید ضیاءیزدی



ادامه مطلب
<
موضوع : | بازدید : 24
برچسب ها : علی,امام,اول,اسدلله,ولی,الله,حجت,الله,وصی,الرسول,عدالت,عدل,حیدر,مرتضی,یا,علی,مددی,

تاريخ : | | نویسنده : حاج حمید ضیاءیزدی

بی آنکه سلاحی به کمر داشته باشد
بی آنکه زره یا که سپر داشته باشد
از خیمه برون شد که رود آب بیارد  
در رفع عطش بلکه اثر داشته باشد
آمد نه پی جنگ که مشکی به کفش بود
امید ، تلاشش که ثمر داشته باشد
او را چه نیازی است به شمشیر و به نیزه
کافی است به رگ خون پدر داشته باشد
کافی است نگاهی بکند تا که بترسند
کافی است غضب گونه نظر داشته باشد
آنگونه نهیبی بزند هر که در آنجاست
فکری نکنم اینکه مفر داشته باشد
هر کس نبود جرأت جنگیدن با او
باید به مصافش که جگر داشته باشد
دائم به لبش بود شعاری که امامش
از حال علمدار خبر داشته باشد
می خواست که آبی برساند پی اطفال
تا جرعه ای از علقمه بر داشته باشد
او را به شریعه همگی دوره نمودند
بی آنکه به دل ترس خطر داشته باشد
می گفت اگر لشکرتان جمله بیایند
گر لشکرتان هر چه نفر داشته باشد
هیهات که یک لحظه نترسم ز شهادت
هیهات در این عشق اثر داشته باشد
در علقمه اجساد زیادی به زمین بود
بی آنکه کمی ز خم به بر داشته باشد
این بود اثر چشم غضب گونه ی عباس
هیهات که این چشم ، دگر داشته باشد
هیهات که دنیا و همه عالم هستی
مانند ابالفضل قمر داشته باشد
باید که حسین بن علی بعد علمدار
خون در دل و دستی به کمر داشته باشد
سروده حمید ضیاءیزدی



ادامه مطلب
<
موضوع : | بازدید : 48
برچسب ها : سقای,کربلا,علمدارکربلا,ساقی,العطاشا,ابالفضل,العباس,علمدار,باوفا,باادب,شهید,غریب,عطشان,عطش,نافذ,البصیره,

تاريخ : | | نویسنده : حاج حمید ضیاءیزدی

ای که هر دم دم ز مولا می زنی

هی به سینه سنگ او را می زنی

ادعای شیعه بودن ساده است

کو کسی که شیعه ای دلداه است

شیعه یعنی با تمام جان و پوست

محو گشتن در کمال ذات دوست

شیعه خود را وقف مولا می کند

در نداری ها مدارا می کند

شیعه سختی را تحمل می کند

مشکلی دارد توسل می کند

شیعه خود را می سپارد دست یار

تا بماند در امان در روزگار

شیعه راضی به رضای خالق است

شیعه بی قال و غش است و صادق است

شیعه بیت المال را باشد امین

مثل مولایش امیرالمومنین

مدعی ، مانند مولا مرد باش

مردم خود را دوای درد باش

دیده بگشا و ببین اطراف را

دل مده مهمانی اشراف را

با فقیران و یتیمان یار باش

حرف کمتر گوی و مرد کار باش

شیعه باش و شیعگی را پیشه کن

لحظه ای بنشین به خود اندیشه کن

با زبان و فعل بودن شیعه باش

راه را بشناس بعداً شیعه باش

گرچه مثل او شدن باشد محال

قطره ای اندک شو از بحر کمال

از علی درس سبک بالی بگیر

با علی باش و علی واری بمیر

دل تهی کن از حضور غیر دوست

چون که دل تنها سرای عشق اوست

دل سرای صحبت از اغیار نیست

هر که دم زد از علی عمار نیست

خویش را پابند این دنیا نکن

خنده بر لبخند این دنیا نکن

مال دنیا بی وفایی می کند

شیعه را اهل گدایی می کند

شیعه تا شد محو دنیا کور شد

از مقام شیعه بودن دور شد

شیعه ای که کور باشد شیعه نیست

از امامش دور باشد شیعه نیست

شیعه یعنی سربلندی در جهان

شیعه یعنی افتخار هر زمان

شیعه یعنی عشق بازی با علی

شیعه یعنی لا ولی الا علی

شیعه را از تیغ دشمن باک نیست

شیعه نسبت به ولی شکاک نیست

گر شود صد بار با شمشیر تیز

عضو عضوش قطعه قطعه ریز ریز

باز لبها را زهم وا می کند

عاشقانه مدح مولا می کند

همچونان کودک که با مادر خوش است

همچونان بلبل که با گل سرخوش است

شیعه هر دم می پرد در بام او

عشق بازی می کند با نام او

شیعه یعنی مالک و عمارها

میثم تمارها بر دارها

شیعه یعنی حُجرِ بی سر روی خاک

شیعه یعنی یا علی روحی فداک

می دهد سر را که گردد سر بلند

این برایش هست شیرین تر ز قند

شیعه سر را گر دهد در راه یار

پس نمی گیرد دگر از کردگار

شیعه یعنی کشته ی راه حسین

یاوران پاک و آگاه حسین

شیعه یعنی بی شک و چون و چرا

گوش جان دادن به حرف مقتدا

در طریق او قدم برداشتن

جای پای مقتدا بگذاشتن

شیعه شیطان را هراسان می کند

پیروی از امر قرآن می کند

شیعه با هرکس که عهدی بسته است

عهد خود را لحظه ای نشکسته است

شیعه می جوید کمال خویش را

از ولی پرسد سئوال خویش را

شیعه می بیند همیشه چاه را

می شناسد راه از بی راه را

شیعه جانی دارد آن هم مال دوست

می برد هر جا که خاطرخواه اوست

شیعه یعنی عشق و ایمان و عمل

سر سپردن ، شهد أحلی من عسل

شیعه می گوید که خون پیکرم

باد تقدیم و فدای رهبرم

شیعه دارد امتحانی در تنور

تا بیابد خویش را مجذوب نور

امتحانی تا بیابد خویش را

دور سازد از خودش تشویش را

تا شناساند به دنیا شیعه چیست

فرق بین شیعه و نا شیعه چیست

شیعه معنای دقیقش کربلاست

شیعه با کرب و بلا نام آشناست

آنکه بیعت کرد در خم غدیر

باز باید پا نهد در این مسیر

شیعه یعنی از منا تا کربلا

پله پله تا ملاقات خدا

هر کسی شد لایق دیدار دوست

می شود در زندگانی یار دوست

هر که می خواهد ببیند روی یار

لیک باید پا نهد در کوی یار

باید از دل برکند این ننگ را

لذت دنیای رنگا رنگ را

حر اگر حر شد دلیلش غیرت است

گفتن لبیک بر این دعوت است

گفتن لبیک کاری ساده نیست

ترس دارد آنکسی که آزاده نیست

مرد اهل درد می خواهد حسین

ساده گویم مرد می خواهد حسین

مرد میدانی حسینی وار باش

شک نکن در دین خود بیدار باش

مرد میدانی نمازت را بخوان

دین خود را بی سر و بی ته ندان

پایه ی دین خدا یعنی نماز

حاصل کرب و بلا یعنی نماز

می دهی بر باد اصل کار را

می زنی بر سینه سنگ یار را ؟

خویش را از دیگران دانی جدا

شیعه می باشی ولی در ادعا

می زنی هی طعنه ها بر این و آن

می کنی غیبت ز عیب دیگران

خویش را نهی از گنه کن ای عزیز

آبروی دیگران را هی نریز

نیستی در کسب و کار خود دقیق

کسب و کارت شبهه دارد ای رفیق

هست ناموست در انظار گناه

غیرتت کو ای رفیق نیمه راه

عشق یعنی عفت یاس علی

غیرت چشمان عباس علی

گرچه او را با عمود آهنین

کرد دشمن واژگون از صدر زین

باز چشمانش به سوی خیمه بود

رو به سوی آبروی خیمه بود

آبروی خیمه ها یعنی حجاب

خواهر مظلومه ی او در نقاب

آبروی خیمه یعنی زینبین

عفت ناموس مولایش حسین

گرچه افتادست او را هر دو دست

غیرت عباس ما را کشته است

خواهرش زینب اسیر درد شد

همسفر با فرقه ای نامرد شد

گرچه پا در عرصه ی ماتم نهاد

محرمانش را اگر از دست داد

خستگی را ارزشی قائل نشد

لحظه ای از عفتش غافل نشد

کربلا نوری است فوق نورها

گرچه تاریک است چشم کورها

کور را حظّی از این دیدار نیست

شیعه ای که کور شد هشیار نیست

می شود شمشیر در دست یزید

تیغ بر مولای خود خواهد کشید

کربلا الگوی مردان خداست

مدرس ایمان و تقوا و وفاست

کودک و پیر و جوانش ارزشند

کل مردان وزنانش ارزشند

حاصل آن خون پاک شیعه است

کربلا زین رو ملاک شیعه است

شیعه در راه ولایت جاری است

در رگ او خون غیرت جاری است

شیعه تمرین شهادت می کند

از امام خود حمایت می کند

شیعه باشد روز و شب در شور و شین

سینه ای دارد پر از عشق حسین

شیعه محتاج دعای فاطمه است

جان فدای بچه های فاطمه است

هست مشتاق سرای زینبش

می کند جان را فدای زینبش

شیعه سرباز سپاه زینب است

جان فدای بارگاه زینب است

شیعه یعنی مرغ آزاد و رها

گه مدینه می رود گه کربلا

شیعه هرگز تن نداده زیر ننگ

یک پرش سرخ است و یک پر سبز رنگ

بال سرخش مکتب خون خداست

شیعه سربردار راه کربلاست

عشق عاشورا سعیدش می کند

در مسیر حق شهیدش می کند

بال سبزش انتظار منتظر

تا که باز آید مرادش از سفر

روز و شب ها بی قراری می کند

در فراق یار زاری می کند

می کند تاریخ را هر دم مرور

می شود آماده ی وقت ظهور

شیعه یعنی جمعه ها چشم انتظار

تا بیابد خویش را در بند یار

شیعه یعنی آرزو یعنی امید

شک ندارد ، حتماً او خواهد رسید

شیعه تا دارد دو بال خویش را

عاقبت بیند کمال خویش را

سروده حاج حمید ضیاءیزدی (مسافر)



ادامه مطلب
<
موضوع : | بازدید : 32
برچسب ها : علی,امام,اول,اسدلله,ولی,الله,حجت,الله,وصی,الرسول,عدالت,عدل,حیدر,مرتضی,یا,علی,مددی,شیعه,تشیع,علوی,

تاريخ : | | نویسنده : حاج حمید ضیاءیزدی

بر تمام خلق این دنیا شرف دارد علی

کعبه ی اهل ولا را در نجف دارد علی

مصطفی با آن مقامش مات و مبهوت علی است

گرد خود حیران و شیدا صف به صف دارد علی

شیر حق در دامنش شیران حق پرورده است

لؤلؤ و مرجان و گوهر در صدف دارد علی

او یدالله است و سیف الله در دستان اوست

تیغ بران عدالت را به کف دارد علی

در کمال و در جمال و در خصال و در مثال

ارث از کل رسولان سلف دارد علی

گفت احمد : شهر علمم من (( علیٌ بابها ))

علم غیب از آیه های لو کشف دارد علی

آفرینش را بنا کرده خدا با یک دلیل

او فقط از کرده خود یک هدف دارد ، ... علی

سروده ی حاج حمید ضیاءیزدی (مسافر)

 



ادامه مطلب
<
موضوع : | بازدید : 51
برچسب ها : علی,امام,اول,اسدلله,ولی,الله,حجت,الله,وصی,الرسول,عدالت,عدل,حیدر,مرتضی,یا,علی,مددی,

تاريخ : | | نویسنده : حاج حمید ضیاءیزدی

تقدیم به ساحت بلند ساقی العطاشا

عطش نبرد ز یادش حسین و زینب را

ادب اجازه نمی داد تر کند لب را

علی است زنده شده در وجود عباسش

که بر زمین بزند از دوباره مرحب را

نمود با همه هستش حسین را یاری

سرود با همه عشقش شعار مکتب را

قسم به نام خدا گر جدا شود دستم

دمی رها ننمایم امام مذهب را

اشاره می کنم و با کنایه می گذرم

اگر که اهل دلی خود بگیر مطلب را

که بین این همه نامرد بی پناه و غریب

چگونه خواهر او بگذراند امشب را

به پای خیز و بتاب ای مه منیر حسین

بتاب بار دگر آسمان زینب را

سروده حاج حمید ضیاءیزدی (مسافر)



ادامه مطلب
<
موضوع : | بازدید : 42
برچسب ها : سقای,کربلا,علمدارکربلا,ساقی,العطاشا,ابالفضل,العباس,علمدار,باوفا,باادب,شهید,غریب,عطشان,عطش,

تاريخ : | | نویسنده : حاج حمید ضیاءیزدی

تقدیم به روح مقدس حضرت ابالفضل العباس علیه السلام

یل بود و شوق حمله به اشرار شام داشت
صبح علی الطلوع عطش انتقام داشت
شیر ژیان بیشه ی حیدر ز کودکی
رسم وفا و عشق و ادب در مرام داشت
در کربلا برای دفاع از امام خویش
تیغی برنده تر ز همه در نیام داشت
مضطر در انتظار که فرصت به او رسد
با این وجود حرمت حکم امام داشت
بعد از نماز صبر و شکیبش تمام شد
نزد امام رفته و عرض سلام داشت
آقا فدایتان بشود روح و پیکرم
این نوکرت مگر چه کم از آن غلام داشت
آقا مگر که نوکر خوبی نبوده ام
از طفلی ام مقام شما احترام داشت
آقا اگر اجازه دهی جان فدا کنم
دریایی از وفا و ادب این کلام داشت
اما امام رخصت میدان به او نداد
او را فقط امید و ستون قیام داشت
زیرا وجود او نه فقط مایه ی امید
با بودنش ستون حرم استقام داشت
با اینکه خیمه ها همه در التهاب بود
اما همینکه بود قلب زنان التیام داشت
وقتیکه خیمه در عطش و اضطراب بود
آقا صدا زدش و به او این پیام داشت
سقای تشنه ام چه کنم خیمه تشنه است
آنجا اشاره ای به زنان خیام داشت
از خیمه تا فرات ساقی عطشان کربلا
در دل امید رفع عطش از امام داشت
با اینکه تشنه بود جرعه ای از آب هم نخورد
یک جرعه هم برای لبانش حرام داشت
دریایی از مرام و ادب ، حق عشق را
آنجا برای شان امامش تمام داشت
پر کرد مشک و به سوی خیام رفت
اما مسیر پر ز حرامی و دام داشت
تیغش برون نشد ز غلاف و شهید شد
با اینکه تیغ تیز درون نیام داشت
نامش همیشه در دل تاریخ ثبت شد
پر نور و استوار ، ابالفضل نام داشت
 سروده حمید ضیاءیزدی



ادامه مطلب
<
موضوع : | بازدید : 41
برچسب ها : سقای,کربلا,علمدارکربلا,ساقی,العطاشا,ابالفضل,العباس,علمدار,باوفا,باادب,شهید,غریب,عطشان,عطش,


ای فرقه ی ننگین و تبه کار ، بترسید
هشدار ، که از عاقبت کار بترسید
تا بود خودش جوابتان را می داد
امروز هم از کشته ی سردار بترسید
....

عمری ز خدای خویش غافل هستید
بر مردم بی دفاع قاتل هستید
ای کاش که جنگ تن به تن می کردید
از بسکه شما حقیر و بز دل هستید

......

از رهبر و مقتدای ما می ترسید
از مسجد و هیئت و دعا می ترسید
چون مجلس روضه حججی ها پرورد

ز آن روست ز مجلس عزا می ترسید

از فکر جوان شیعه در آزارید

از چادر و عفت و حیا می ترسید

چون در صف پیروان شیطان هستید

از رمی مراسم منا می ترسید
از غرشِ شیرانِ خدا می لرزید
از جوششِ خونِ شهدا می ترسید

عمری است که ای ایادی استکبار

از شیر دلیر جبهه ها می ترسید
سردار که جای خود شما بزدل ها
از زائر سردار چرا می ترسید
تنها نه شما ، سابقه دارد این ترس
فرعون هم از رعب عصا می ترسید

آن کس که به زهرای علی سیلی زد

هر لحظه ز خشم مرتضی می ترسید
حتی که یزید و لشکرش هم روزی
از شیر دلیر کربلا می ترسید
تا شمر لعین پای به گودال نهاد

دیدند که از سر جدا می ترسید
ترسی که ز مردان خدا در دلتان است
این وعده به ما داده خدا ، می ترسید
سروده حمید ضیاءیزدی



ادامه مطلب
<
موضوع : | بازدید : 40
برچسب ها : حادثه,تروریستی,کرمان,مزار,سرداردلها,حاج,قاسم,سلیمانی,شهادت,زائران,انتقام سخت,

تاريخ : | | نویسنده : حاج حمید ضیاءیزدی

تقدیم به روح ملکوتی حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها
نه تنها بهر بابا خیر هستی
برای اهل دنیا خیر هستی
نه تنها نام تو ، روحت ، وجودت
بدان اصلًا تو زهرا خیر هستی
تو خورشیدی که حول محور تو
تمام عرشیان دور سر تو
ستون عرش می لرزد برایت
به رسم عاشقی دور و بر تو
نگاهت تا که از هم باز گردد
زمان عاشقی آغاز گردد
ندارد تاب دوری تو بابا
که تا مسجد نرفته باز گردد
دوباره بلکه بیند بار دیگر
رخ زیبای ماهت را پیمبر
تعجب می کنم احمد چگونه
تحمل داشت که دادت به حیدر
مگر نا دیدنت را تاب دارد
مگر بی تو پس از این خواب دارد
مگر در ذهن می گنجد که خورشید
توان دوری مهتاب دارد
ولی هر کس به جز حیدر ندارد
لیاقت تا تو را بر او سپارد
اگر حیدر نبودی خواستگارت
محال اینکه تو را تنها گذارد
تو را در دست حیدر داد احمد
به حیدر نیز کوثر داد احمد
برای هردو بودی مثل مادر
نه همسر بلکه مادر داد احمد
چه شیرین بود کام هر دو تا تان
معلا شد مقام هر دو تا تان
زمین شش دانگه اش آن شب سند خورد
به اذن حق به نام هر دو تا تان
خدا می خواست آن شب نور باشد
زمین از غصه و غم دور باشد
بدینگونه خودش عقد تو را خواند
که عاقد با عروسش جور باشد
زمانی که بلی ات را شنیدند
تمام عرشیان کل می کشیدند
تویی تنها دلیل خلقت حق
که حیدر را برایت آفریدند
چه می گویم من نوکر برایت
زمانی که خود حیدر برایت
همیشه در نمازش بعد الحمد
تلاوت کرد از کوثر برایت
سروده حاج حمید ضیاءیزدی (مسافر )



ادامه مطلب
<
موضوع : | بازدید : 25
برچسب ها : حضرت,صدیقه,کبری,فاطمه,زهرا,سلام,الله,علیها,